معنی صیقل و جلا دادن

حل جدول

صیقل و جلا دادن

پرداختن


صیقل دادن

جلا

زدودن


جلا دادن

صیقل


صیقل

جلا دادن

لغت نامه دهخدا

صیقل دادن

صیقل دادن. [ص َ / ص ِ ق َ دَ] (مص مرکب) جلا دادن. روشن ساختن. افروختن. زدودن:
خاک زنگار برآورد خوشا زنگاری
که دهد آینه ٔ دیده و دل را صیقل.
سلمان (از آنندراج).
نمیدانم که صیقل داده مرآت ضمیرم را
که زنگ خانه ٔ آیینه می ریزد غبار من.
محمداسحاق شوکت (از آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

جلا دادن

پرداختن پاکیزه کردن، پرداخت کردن، صیقل دادن


صیقل دادن

مالیدن زدودن پرداخت کردن


جلا

(مصدر) روشن کردن افروختن، زدودن صیقل دادن، (مصدر) آواره شدن جلا ء وطن. ‎-4 (اسم) آوارگی.

فرهنگ عمید

صیقل

زدودن زنگ،
(اسم، صفت) [قدیمی] زدایندۀ زنگ فلز یا آینه، جلادهنده: آهنی را که موریانه بخورد / نتوان بُرد از او به صیقل زنگ (سعدی: ۹۳)،
[قدیمی] = صیقلی
* صیقل خوردن (پذیرفتن، گرفتن): (مصدر لازم) زدوده شدن، جلا یافتن،
* صیقل زدن (دادن، کردن): (مصدر متعدی) [قدیمی] زدودن، جلا دادن،

ترکی به فارسی

جلا

جلا، صیقل

فرهنگ فارسی آزاد

صیقل

صَیْقَل، جلا دهنده- صیقل کار (جمع: صَیاقِل- صَیاقِلَه)،

فارسی به عربی

صیقل دادن

بریق، ثقل، لمعان


جلا دادن

بریق، ثقل، سطح، صبغ، یابان

فارسی به آلمانی

صیقل دادن

Polieren, Politur (f), Polnisch, Putzen, Schliff (m)

معادل ابجد

صیقل و جلا دادن

329

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری